یه جورای حس کانگورو بودن بهم دست داده =/// به همون اندازه بی شعور و نفهم
فردا امتحان میان ترم روانشناسی دارم به علاوه کوییز آناتومی و البته کوییز بیوشیمی عملی !!!! همگی در یک روز =|||
ساعت ۱۰ و نیم شب شده و هنوز جرئت نکردم برم سراغ جزوه
دوستان علوم پزشکی شیراز که روان با دکتر مانی یا دیگر دوستان داشتن (جزوه ها یکیه) میدونن که چقدرررر جزوه ی مضخرف و نامفهومیه اصن جمله بندی ها غلط و غیر قابل فهم
باید اینم عرض کنم روانشناسی حضور غیاب نمیکنه و درنتیجه بنده تاحالا یکبار هم سر کلاس نبودم که حداقل یه پیش زمینه ای داشته باشم =/// ینی سفیییییید به معنای واقعی
راستی امروز با استاد مشاورم برای اولین بار ملاقات کردم و چقدررررررررر استاد خوبی بود اصن شده بود استاد مورد علاقه م واقعا بهتر از ایشون توی دانشکده پیدا نمیشد ^___^ و اینم بگم معروفیت بنده توی دانشکده جوریه که نه تنها تمام دانشجویان از تمام ورودی ها بلکه استاد منو میشناسه ولی من حتی اسمش هم نمیدونم =//// اصن وضعیه هااااا
به لطف اینکه داداشم پزشک هست و تقریبا نصف بیشتر کتابا از قبل دارم نیازی به خرید کتاب ندارم اما تا دلتون میخواد ولخرجی کردم جوری که عین سگ پشیمونم =((( سه تا سیب ترش و یه سیب سبز خریدم پشیمونم و ازم پس هم نمیگیرن و حتی کتابای عمومیا هم عین اوسکولا رفتم نو خریدم با چه قیمتی !!! رفرنس هم که چی بگم والا =((( امروز ۳۰۰ تومن دادم پای آناتومی اسنل !!! باز خوبه که اطلس نتر و جنین شناسی لانگمن و بافت شناسی جان کوییرا از داداشم بهم ارث رسیده وگرنه واسه خرید اونا هم مجبور میشدم کارتن خواب بشم
کارای نماینده همچنان سنگینه اما سبکتر از اوایل ترم و البته واسم داره عادی میشه و منو آدم مسئولیت پذیرتر و پر تحرک تر کرده و از پخمگی در اومدم
از پروسه سخت و طاقت فرسا و دهن صاف کن ثبت نام دانشگاه که بگذریم (توی یه پست جدا خاطره شو میذارم) میرسیم به مرحله ی حوصله سر بر شروع دانشگاه با "طرح رویش"
اینکه رویش چی هست و توی اون چه اتفاقی میفته بعدا میگم فقط خلاصه بگم یه جشنه که ۴ روز واسه کل دانشجو های دانشگاه علوم پزشکی شیراز (تمام رشته ها اعم از پزشکی دندون دارو پیراپزشکی بهداشت و .) خودِ دانشگاه برگزار میکنه و ۲ روز مخصوص فقط پزشکی ها توی دانشکده خودشون که تشکلات دانشگاه هیچ دخالتی نداره و صرفا دانشجوهای سال بالایی واسه ترمک ها قبل از شروع کلاساشون میذارن و بی نهایت جذاب تر از اون ۴ روز =)))
توی هیر و ویر همون ۲ روز نماینده ها انتخاب میشن (هر ورودی یه خانم و یه آقا نماینده میشه) و من نماینده شدم *__*
از سختی های نماینده بودن میگذرم چون واسم شیرین هستن و منی که فوق العاده آدم درونگرا و خجالتی در مقابل جمع هستم و همیشه وابسته به دیگران خصوصا خانواده برای انجام کارهای خودم بودم، کم کم منو اجتماعی تر میکنه و از این بابت خوشحالم و خداروشکر هرچی میگذره مسئولیت های سنگین و حمالی ها کمتر میشن
پزشکی شیراز همیشه جزو ۵ دانشکده پزشکی اول کشور بوده و امسال بخش آموزش اون امسال از تهران جلو زد و رتبه ۱ کشور شد =))) رجرز خونی نمیکنم خودتون برید توی رنکینگ آموزش چک کنید (و نه رنکینگ کل چون رنکینگ کل فقط آموزش نیست و شامل چیزهای دیگه از قبیل تعداد مقالات و دانشجوهای بین المللی و کنفرانس ها و . هست اما آموزش فقط آموزشه)
توی کلاس ما ۵ نفر فقطططط تک رقمی داریم و n عدد دو رقمی و چس عدد سه رقمی خوش شانس (مثه من -__-)
متاسفانه پزشکی واسه من تلخ شروع شد (دعواهای سخت با نامزدم) درسا مزخرررررف و از ۱۹ واحد ۱۳ واحدش درسای چرت و حوصله سر بر عمومی (روانشناسی . دانش خانواده . فارسی . زبان . آداب پزشکی . تربیت بدنی) وفقط ۶ واحدش اختصاصیه که اونا هم جزو علوم پایه محسوب میشن و همون درسایی هستن که نه به درد دنیامون میخوره نه به درد آخرت =// این وسط فقط یه درس جذاب هست که هفته ای فقط ۲ ساعت داریم و اونم آناتومیه
پزشکی اون چیزی نبود که فکرشو میکردم . امیدوارم این حس فقط ترم یک باشه و بعدها کم کم از بین بره
راستش من درست حسابی خاطره از روز اول دانشگاه ندارم چون قبل از شروع کلاسا ما دو روز دانشگاه رفتیم منتها در قالب دیگری
اگر روز اول اول رو اون روز در نظر بگیریم که به عنوان دانشجوی پزشکی مهر ۹۸ وارد دانشگاه شدم (و نه به عنوان یه نخود سیاه) برنامه از ۸ صبح شروع شده بود و بنده اطلاع نداشتم =((( خیلی شانسی ساهت ۱ و نیم بعد از ظهر رفتم دانشکده که سراغ کارت دانشجوییم بگیرم (واااای هیچوقت یادم نمیره کارت دانشجوییمون رو یک ماه بعد از ثبت نام بهمون دادن) و کاملا اتفاقی از روبروی سالن خرد رد میشدم که دیدم عههههه!!! اینا که همکلاسیای من هستن همشون نشستن سر کلاس!!!! و بدین گونه بود که بنده با تاخیر ۶ ساعته به برنامه ی حیاتی رویش که شامل صحبت با استاد مشاور (اینم خیلی داستان داره یادم بیارید بهتون بگم خیلی باحاله ^___^) و البته مشاوره ی تحصیلی و استعداد یابی بود که حیفش از دست دادم =(( ولی خب بجاش فهمیدم فرداش هم باز برنامه رویش هست و اینو دیگه از دست ندادم =)))
یکشنبه ۷ مهر سال ۹۸ ساعت ۸ صبح بدو بدو از ایستگاه مترو تا سالن خرد (هووووف تعریفش هم که میکنم نفس نفس میزنم دیگه فک کنید اون موقع چه حالی بودم) برنامه به این صورت بود که شرح حال ۵ تا کیس بهمون میدادن و ما باید بیماری ها رو حدس میزدیم و یه سری اطلاعات هم میدادن که کمکمون کنه و البته یه پرونده قتل هم بهمون دادن که قاتل یکی از اون ۵ تا کیس بود و باید به غیر از بیماری ها قاتل رو هم پیدا میگردیم برنامه به صورت بخش بخش بود ( بیوشیمی . آناتومی . فیزیولوژی . فیزیک پزشکی) و هر کیس توی یه بخش معرفی میشد
بخش بیوشیمی آزمایش ادرار انجام دادیم که تشخیص دیابت بود و باید براساس شرح حال مریض و توضیحات دوستان رویش تشخیص میدادیم که یارو دیابت داره یا نه و البته نمونه ادرار هم بهمون دادن که تست گلوکز پراکسیداز انجام دادیم و بماند که یکی از آقایون نمونه ادرار رو نوش جان کرد که ببینه شیرینه یا نه =///
بخش آناتومی قسمت های مختلف مغز روی مولاژ توضیح دادن و باید بر اساس شرح حال و عکس سی تی اسکن تشخیص میدادیم که تومور کدوم قسمت مغز هست
بخش فیزیک پزشکی تست خاک رامسر (نمیدونم همین بود یا یه شهر دیگه) که راستش خودمون هم نفهمیدیم تست چی بود =/// و کیس هم معرفی شد ولی مثل دو بخش قبلی ربطی به بخش نداشت
بخش فیزیولوژی تست مردمک چشم و زردپی زیر زانو انجام دادیم و کیس مربوطه هم معرفی شد
و در آخر تشریف بردیم سالن خرد که با همکاری گایدمون (هر گروه یه سال بالایی گاید Guide داشت) بیماری ها و قاتل رو معرفی کنیم
و در آخر نماینده ها مشخص شدن ×___× من نماینده شدم
دوستان ساعت ۳ تشریف بردند خانه و خوابگاه و دوشی گرفتند و خوابیدند و منبه عنوان نماینده مهر ۹۸ با نماینده بهمن ۹۶ (یه جورایی نماینده ی نمایندگان علوم پایه) تا ۹ شب جلسه با ایشون داشتم که توضیحات لازم و حیاتی که نماینده باید بدونه دادند که واقعا دستشون درد نکنه خیلی مفید بود ولی ناموسا از خستگی داشتم بیهوش میشدم
فرداش روز دوشنبه ۸ مهر ۹۸ ساعت ۸ صبح اولین کلاس ما بود که بیوشیمی با خانم دکتر پ.م مبحث کربوهیدرات بود که خب نظری ندارم چون از قبل این مبحثو خونده بودم و سر کلاس تخخخخت گرفته بودم خوابیده بودم ساعت ۱۰ تا ۱۲ کلاس زبان پیش دانشگاهی داشتم که خب از یه کلاس ۱۵۰ نفره فقط ۱۵ نفر داریم زبان پیش. اولین باری که وهرد سلف شدم تصور خیلی خرابی از سلف و غذاش داشتم ولی خب ناموسا از حق نگذریم هم سلف تمیز و با امکانات بود و هم غذاش خوشمزه و با کیفیت بود. ساعت ۱ تا ۳ بعد از ظهر آداب داشتیم که ناااااموسا کل کلاس خوااااااب بودم
بعد از آداب دیگه واقعا یادم نمیاد چی شد از بس خسته بودم و خوابم میومد اهاااان یادم اومد با اون یکی نماینده (هر ورودی دوتا نماینده داره یکی خانوم یکی آقا) رفتیم کافی شاپ آقایون و شماره های دانشجوها رو توی لیست وارد کردیم و توی گوشی هامون سیو کردیم و گروه و کانال و این صوبتا
این پروسه تا نزدیک ساعت ۷ شب طول کشید و سپس با مترو رفتم ایستگاه مطهری و منتظر ننه جان موندم که بیاد دنبالم و رفتیم خونه و روز اول دانشگاه به همین سختی تِمام رِف!!!!
آقا چهارتا تا خبر دارم
سه تاش خوب یکیش بد
اول بد رو میگم : با مامانم شدییییییدا زدیم به تیپ و تار هم قهررررر سگی هستم جواب هیچ خری توی خونه و فامیل نمیدم
سه تا خوب دارم : اولیش اینه که تعداد دانش آموزام زیاد شده =) یکی اضافه شد خلاصه حقوق بیشتر
دومیش اینه که هنوز نیومدم کار تدریس بهم دادن =)) هر چند از کار مشاوره متنفررررم ولی عاشششق تدریسم اما خب واسه استارت تدریس باید قبلش توی کار مشاوره خودمو جا بندازم و خب همین اول کار تدریس بهم دادن و خب تدریس نسبت به مشاوره هم استرسش کمتره هم کارش سبکتره و هم پواش بیشتره ^___^
سومیش اینه که حقوق نماینده ها بیشتر شده =))) قراره که عضو شورای صنفی به تمام نماینده های علوم پایه (۱۰ نفر) بابت این اتفاق خوشحال کندده شیرینی کلللفت بده درحد پیتزا ناپل (شیرازیا میدونن چه جای بالا و گرونی هست)
تعطیلات تمام شد و من حتی یه کلمه هم درس نخوندم =(( خییییلی عذاب وجدان خفه کننده ای دارم دلم میخواد خودمو داااار بزنم فقط =//
اول از هرچیز بگم که روانشناسی با اون سطح گلابی و آسونی امتحانش و حجم کم جزوه ش بازم میلی متری پاسیدم =/// با نمره 10.25 از 20 که خب واقعا جای خودکشی داره
بیوشیمی هم که از قرار معلوم اگه فاینال درست نخونم و مثه میدترم همه ش رو بذارم شب امتحان روی هم تلنبار بشه با احتمال قریب به یقین میوفتم و حتی اگه میلی متری هم پاس بشم معدلم میاد پایین و مشروطم (خصوصا منی که درسای عمومی و آسون و گلابیم گند میزنم) به همین دلیل تصمیم گرفتم توی تعطیلات ناشی از وضع داغون مملکت یکم برگردم به دوران کنکور و بکوووووب بشیم بخونم که درسام خیلی تلنبار شدن
درجریانید که کل این هفته بخاطر تظاهرات دانشگاه ها تعطیل شد؟ بعععععله اماحانات هم کنسل شدن. سه شنبه امتحان فیزیک پزشکی داشتیم درسی بسی سخت و غیر قابل فهم جوری که با کنسل شدنش به قدری کل ورودی مشعوف گردید که دانشجویان جامه از تن دریدند!!!! و البته امتحان شنبه ۱ آذر که زبان بود از الان جلو جلو کنسل شد ولی لامصب تعطیلی دانشگاه خیلی به مزاجمون خوش نیومد چون واقعا توی خونه زندانی شدیم (شیراز ۳۰ نفر کشته شدن) دانشگاه هم که تعطیل و از همه بدتر اینه که اینترنتمون قطعه و نصف بیشتر کارای دانشگاه و درس همه مختل شدن
میخوام برنامه درسی واسه این تعطیلات نه چندان شیرین بلکه زهر مار شده بنویسم که حداقل یکم مفید باشم و تلخیش با درس خوندن خنثی بشه
بیوشیمی مبحث ویتامین ، غشای پلاسمایی ، پروتئین خون و همانند سازی DNA باید از روی جزوه + پاور استاد + ویس استاد خونده بشه و اگر تایم اضافه اومد مباحث میدترم که نرسیدم بخونم دوباره بخونم (درسته که دیگه فاینال ازش سوال نمیاد ولی بالاخره امتحان علوم پایه که باید بدیم) و کل بیوشیمی ترم ۱ باید ۳ بار مرور بشه
آناتومی فعلا باید بافت که قسمت اول سلول از روی جزوه + ویس + پاور + رفرنس جان کوییرا خونده بشه (رفرنس اضافه کردم چون حجمش فعلا کمه و باید تا فرصت دارم یه دستی به سر و روی رفرنسام که دارن خاک میخورن بکشم) اگه وقت اضافه اومد از مباحث گراس آناتومی با ترتیب اولویت از روی جزوه + ویس + پاور + اطلس نتر و اطلس گری + رفرنس اسنل بخونم
۱. دستگاه عضلاتی ۲.قلب و عروق ۳. جمجمه ۴. مفاصل و مفاصل تنه ۵. ستون فقرات ۶. جناغ و دنده ها ۷. ترمینولوژی
و میرسیم به بخش جذاب دروس عملی که خب به لطف به دود نشستن مملکت کلاسای بافت عملی اولین جلسه تشکیل نشد و بوشیمی عملی جلسه پنجم تشکیل نشو در نتیجه برنامه مطالعه برای بافت عملی کنسل هست و بیو عملی چون فاینال (میدترم نداره) از آنچه در تقدیم میبینم به من نزدیکتر است باید هرچه سریعتر تمومش کنم و همین فردا شروعش میکنم و تمومش میکنم تا شرّش کنده بشه
و البتههههههههههه فیزیک پزشکی که بلای جان دانشجویان ترم ۱ پزشکیه =(((( درسته که میدترمش کنسل شد ولی خب بالاخره باید هم خونده بشه دیگه ♀️ فعلا میخوام مبحث رادیولوژی ، رادیوبیولوژی ، حفاظت و پزشکی هسته ای از روط از روی پاور + کتاب راه بخونم و حال و حوصله ویس و رفرنس و جزوه نواریون (علوم پزشکی شیراز میدونن نواریون چیه) ندارم
درسای عمومی هم عامووو وِلُم بُکُ (با لحجه غلییییظ شیرازی خونده بشه)
خودمم دیگه خسته شدم از تنبلی و درسای نخوندم
دیشب تا ۵ و نیم شب بیدار بودم و داشتم واسه میدترم زبان میخوندم
نه نه اشتباه نکنید من خرخونی نمیکردم ساعت ۱ و نیم نصف شب تازه یادم افتاد که عهههه فردا صب امت زبان دارم =|||
قرار بود ۷ و نیم پاشم برم زند که تا ۸ بانک باشم و کارای بانکیم تموم کنم ولی خب این نخوابیدنه گند زد توی همه برنامه ها و تا ۹ خواب بودم همونم بخاطر امتحان بیدار شدم وگرنه شیراز باشه منه تنبل و خواب آلود هم باشم شبش هم نخوابیده باشم =/// دیگه فک کنید اوضاع چقدر داغونه
امتحانه بد نشد بالاخره فقط نصفشو تونستم بخونم بقیش با اطلاعات عمومی خودم زدم و فقط نیم ساعت طول کشید (۸۰ تا سوال بود)
ساعت ۹ بدو بدو رفتم بانک شعبه دانشکده پزشکی و کارم متاسفانه تا ۱ طول کشید (۱ تربیت بدنی داشتم) بدو بدو رفتم دانشکده لباسای باشگاه و کفش کتونی از لاکر برداشتم و یه سر رفتم آموزش و پیش نویس برنامه ترم آینده گرفتم (پیش نویس رو فقط به نماینده ها میدن تا اونا تاییدش کنن) و بعد یادم افتاد من که اصن امروز نهار ندارم -__- صبحونه هم که نخورده بودم داشتم میرفتم تربیت بدنی فک کنید اوضاع داغون رو
تربیت بدنی ما دانشکده توانبخشی هست و با اتوبوس حدود نیم ساعت راهه =/// تا رسیدم سر کلاس تقریبا ۵۰ دقیقه از کلاس گذشته بود و استاد گفت اینجور فایده نداره باید فردا جبرانی بیای. باز خوبه که آدم با انصافیه و درکم میکنه توی اینجور مواقع وگرنه هیچکس حق عوض کردن گروه تربیت بدنی نداره و تااااازه واسم حضوری زده بود =)))) اصن خودم شرمندش شدم فردا حتما میرم ولی خب توی این رفت و برکشت از پزشکی به توانبخشی و از توانبخشی به پزشکی ۲ تا کرایه اتوبوس توی پاچم رفت -__- نمیخوام بگم آدم پول پرست یا خسیس یا گدایی هستم ولی خب کرایه ها بخاطر بنزین گرون شده من هم که روی حالت Ultra Money Saving !!!! هستم هزار تومن که هیچی صد تومن هم واسم صد تومنه (هیچوقت فکرشو نمیکردم یه روزی به این مرحله از بی پولی برسم -__-) از ساعت ۳ و نیم تا الان توی سیتینگ نشستم و فیزیک میخونم (اره جوووون عمم) تا ساعت ۵ فقط خواب بودم بس که سیتینگ محیطش خواب آوره
برم ادامه فیزیک بخونم که از ۳ تا حالا فقط ۳ صفحه خوندم =////////////////// حدود ۳۰۰ صحفه هست و سه شنبه هم امتحانه =((
ترم اول پزشکی و اولین تجربه ورود به بیمارستان نه به عنوان مریض بلکه به عنوان پزشک (جوجه پزشک)
بخش CCU بیمارستان شهید فقیهی (سعدی سابق) شیراز ساعت ۱۰ صبح درحال آماده شدن برای آنکال
اولین بیمار یک خانم مسن که وقتی از وی سنش را میپرسم میگوید که سواد ندارد و نمیداند که چند سالش است و از پزشکش (یعنی من) درخواست میکند که کیفش را بیاورم تا شناسنامه اش را برای بدست آوردن سنش از کیفش در آورد
سونوگرافی از قلب وی نشان دهنده ی برگشت خون به قلب وی می باشد
دارو های داده شده به وی ۹۰ درصد کنترل کننده ی قند و یا چربی خون می باشد و آزمایش خون نشان دهنده ی چربی و قند بالا می باشد
دلیل مراجعه ی وی به بیمارستان درد در قفسه سینه می باشد که از چند هفته شروع شده است و از ۳ روز پیش شدید شده است
سابقه ی بیماری و یا عمل جراحی : سابقه سکته قلبی و عمل بالن
وی در لحظه ای که پزشکش میخواهد او را ترک کند و به کیس بعدی برسد دست پزشک را میگیرد و به او میگوید: "خانم دکتر راستشو به من بگید. من زنده میمونم؟"
باورم نمیشه که سه ماه از سال به همین زودی گذشت
نمیخوام بگم بهم خوش گذشت اتفاقا خوب هم شد که گذشت =///
امروز اول دی ماه برای من مثه اول مهر هست و برای اولین بار حس دانشجو بودن رو دارم خودمم دلیلش رو نمیدونم ولی احتمالا بخاطر اینه که اولین روز بدون دغدغه رو توی دانشگاه داشتم
کلاس بافت عملی آخرین جلسه ش امروز بود و من هنوز هیچی از لام هایی که دیدیم سر در نمیارم =|| یه تایم خالی پیدا کنم برم منت کشی بلکه یبار دیگه همه لامای این چهار پنج جلسه رو بدن و بدون استرس ببینمشون البته قبلش هم تئوری هارو بخونم تا یکم حالیم باشه چی میبینم و مثه دفعات قبل شلغم نباشم !!!
خیلی از مسائلی که تا چند هفته پیش توی دانشگاه برام به شدت مهم و حیاتی بودن الان کمترین ارزش هم برام ندارن و این اتفاق هم منو از قید و بند دغدغه ها آزاد میکنه و هم اینکه احساس پوچی میکنم و طبعا افسردگی
الان فقط میخوام علوم پایه رو خوب بدم. (پاسی منظورم نیست همینجوری هم پاس هستم چون آسونه.) میخوام یه رتبه آبرومندانه داشته باشم و توی زندگیم حداقل یه تجربه رتبه دو رقمی شدن برام بمونه (کنکور که از دست رفت)
وبلاگم خاک گرفته گفتم پاشم بیام یکم فوتش کنم بلکه خاکاش بپره فقط مواظب باشید توی چشماتون نره
فووووووووووووووووووووووت
اخیش حالا خوب شد
عاقا ترم یک هم با خوبی های کم و بدی های بسیارش تموم شد
هم خوشحالم از اینکه این خاطره های سوت و کور و تاریک و زهرماری ترم یک دارن تموم میشن هم ناراحتم از اینکه نتونستم با دل خوش از ترم ۱ دانشگاه لذت ببرم و دیگه ترمکی تکرار نمیشه
امتحانا؟ هیعی چی بگم والا نصفه نیمه میخونم ناپلوئونی پاس میکنم فقط برام دعا کنید مشروط نشم چون لب مرزشم
امیدوارم ترم ۲ برام بهتر از ترم یک باشه هم توی دانشگاه هم توی خانواده خصوصا همسرم و هم شغل و پولم ( یه دانشجوی پزشکی نصف بیشتر عمرشو شغل نامربوط به رشته ش داره بخاطر دوران تحصیل طولانی)
بهترین اتفاقات این ترم در اولین درجه خاطره های فراموش ناشدنی با همسرم (البته اگه از اعصاب خوردیا و دعوا ها فاکتور بگیریم) و بعد از اون اتفاقات و ملاقات های کاری که زندگیمو عوض میکنن
بدتریناش هم اولین درجه سوء تفاهم و لج و لجبازی های ترم یکی با بچه ها و استعفا از نمایندگی و بعد از اون افت شدید تحصیلی و مشروطی از رگ گردن به من نزدیک تر است
بچه ها اگه سوال مشاوره ای و کنکوری دارید لطفا خصوصی کامنت نذارید بعد چجوری جوابتون بدم عاخه -___-
جنین لعنتی کثافت خر الاغ بوزینه بیشعور عوضی *************
هرچی فحشت بدم واست کمه خیلی ***** هستی
همه ازت مینالن
فیزیو هم که افتادم فقط خدا رو شکر که 0.8 واحد بیشتر نیست میتونم ترم بعد بردارم و خداروشکرتر که درسی مثه بیو با 1.9 واحد نیوفتادم و یا آناتومی با 2.2 واحد پاس کردنی ام وگرنه ترم بعد نمیشد بردارم بخاطر واحد زیاد
دعا کنید فقط دعا کنید جنین رو خوب بدم که حداقل آناتومیم ۱۶ بشه و مشروط نشم (بخاطر همینه که انقدر واسه جنین استرس دارم و سرمایه گذاری کردم وگرنه پاس شدن که پاس میکنم)
درباره این سایت